1. عملزدگی
یکی دیگر از آفات نسل پیشتاز، عَمَلزدگی است، عملزدگی، درست در جهت عکس علمزدگی است. در علمزدگی، عملی در کار نبود؛ فقط مطالعه بود و تحقیق، ترجمه بود و تألیف، پرهیز از عمل بودو ترک تکلیف!! اما در عملزدگی فقط کار و تلاش و دویدن مهم است و لاغیر!!
کسی که مبتلا به عملزدگی است، در هر جلسه و محفلی حضور دارد، به هر کسی سر میزند، هر کاری از او خواسته شود، انجام میدهد و در اجرای واجبات و انجام تکالیف، سر از پا نمیشناسد برای عَمَل به اوامر و خواستهها، همانند سربازی است که گوش به فرمان دارد و مهر بر دهان!! امّا هیچگاه حال و حوصلهی یک ساعت مطالعه را ندارد! شاید در طول یک سال دو کتاب را نخواند و از تازهترین و رایجترین و مهمترین افکار و اندیشهها که هیچ، از سادهترین و قدیمیترین موضوعات فکری، سیاسی و اجتماعی هم هیچ نداند!! حرف میزند بدون سند و مدرک! قبول میکند به دلیل اینکه سخن از فلان دانشمند مسلمان است و رد کردن و قبول نکردنش هم از سر تعصّب و جهل، پیرامون مسأله است.
آفتِ عملزدگی، چنان انسان را مشغول و سرگرم میکند که گذر زمان و ازدیاد سنّ را احساس نمیکند و ناگهان متوجه میشود که دوران سالخوردگی و کهولت سر رسیده است و توان و طاقتی برایش باقی نمانده تا بتواند به مطالعه و تحقیق روی آورد و پس از مرگش نیز، اثر و یادگاری از خود برجای نگذاشته است. جامعه و یا جماعتی که از چنین افرادی تشکیل شده باشد، بلاشکّ، به تعصّب و افراط و تفریط گرفتار خواهد شد و در برابر استدلال علمی و قوّت فکری مخالفان خود، دست به خشونت میزند زیرا قدرت رقابت و مسابقه با آنها را ندارد. حسن بصری(ره) در این مورد فرموده است: ««عاملِ» بدون «علم» چون سالکِ بدون راه و چراغ میباشد و قبل از آنکه کسی را اصلاح کند او را به فساد میکشاند. در طلب علم کوشا باشید که ضرری برای عبادت ندارد و عبادت کنید که چیزی از علم نمیکاهد و جز این نیست که گروهی بدون کسب علم به عبادت پرداختند تا اینکه با شمشیرها علیه امت محمّد(ص) بیرون آمدند که اگر علم کافی داشتند هرگز آنان را به چنین عملی راهنمایی نمیکرد.»
در چنین جماعتی، از ابتکار، خلاقیت و نوآوری، خبری نیست، یک نفر که معمولاً رهبریت آن را به دست دارد، یکهتاز میدان شده، نقش مراد و پیر را بازی میکند و نه رهبر و مدیر! راه شورا و مشارکت فکری مطرح نیست، آنچه مهم هست یکی دو نفر تصمیم میگیرند و سخن میگویند و دیگران نیز هورا میکشند!! افراد عملزده، چون حال و حوصلهی مطالعه و تحقیق را نداشته و ندارند، صبر، مقاومت و انعطاف کمتری هم دارند یعنی برخلاف این گفته عمل میکنند که:
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوســـــــــته رود
و در فکر برداشت محصول قبل از موعد مقرر و چیدن میوه قبل از رسیدن هستند.
فضای حاکم بر جوامع عملگرا، بسیار بسته است چون انتقادی مطرح نیست تا این فضا باز شود، انتقاد باید مبتنی بر تئوری و نظریه و مستند به شواهد تجربی طبقهبندی شده باشد.
جامعهی عملگرا، جامعهای تودهای است که از تضارب اندیشهها و تبادل آراء، اثری مشاهده نمیشود و از تنوع و تغییر و تحوّل خبری نیست یا راکد و بیتحرّک است و یا طوفانی و انقلابی.
ریا و تزویر از مظاهر جوامع عملگراست زیرا توجه همه به عمل است و اگر کسی اندک کوتاهی کند جلب توجه میکند حتّی اگر این عمل از روی اعتقاد قلبی هم نباشد، همه سعی در انجام آن دارند، جامعهی عملگرا، اقیانوسی به عمق 5 سانتیمتر است؛ در حالیکه مساجد و اماکن مذهبی پر و مملو از جمعیت است و جلسات ختم قرآن و حدیث با جدیت و حسّاسیت فوقالعادهای برگزار میشوند. امّا به علّت فقر تئوریک و عدم آگاهی از تحولات روز در سطح جهان و منطقه و نیز فقدان نظریهپردازان و معماران اندیشه در سطوح مختلف سیاست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد، هنوز هم یک دیکتاتور و یا یک خاندان وابسته و اشرافی سرنوشت مردم را در چنگ خود دارد و متفکّران و اندیشمندان نیز راهی آن سوی مرزها میشوند؛ چون در میان قوم خود بسی غریب و مخاطب و مشتریای برای سخنان و اندیشههای خود نمیبینند.
عملگرایی آنگاه، آفت است که مبتنی بر اندیشه و متکی به عقیده نباشد و اگر این معیار رعایت گردد خواسته و مطلوب دین است و ایمان و عقیده و علم و آگاهی که منجر به عمل صالح نگردد، ابتر است.
2. تندروی و افراط
تندروی و افراط، از آفات کشندهی نسل پیشتاز دعوت و اصلاح است. منشأ این آفت، چیزی جز جهل و نادانی نسبت به ذات و طبیعت دین، طبیعت انسان و سیرهی انبیاء و داعیان الیالله نیست.
شاید در یک جملهی ساده و با این ضربالمثل مشهور، بتوان معنا و مفهوم این آفت را چنین بیان کرد: «کاسهای داغتر از آش»! یا «کاتولیکتر از پاپ» چنین افرادی، علیرغم رحمت و رأفت پروردگار و نهی صریح و آشکار از سختگیری و زیادهروی، نسبت به خود و دیگران بسیار سخت گیرند و به آن عده از مسلمانان صدر اسلام میمانند که تصمیم گرفته بودند روزها، روزه بگیرند و شبها، بیدار بمانند و از همسرانشان دوری گزینند، به امید اینکه اجر و ثواب بیشتری نصیب خود گردانند؛ غافل از اینکه از راه راست منحرف شده و سرگشته و حیرانند!! خبر این تصمیم و عمل آنها به محضر مبارک رسول اللة رسید که آنان را فرا خواند و اندرزشان داد که چنین نکنید و به من اقتدا کنید که روزه هم میگیرم و گاهی هم نمیگیرم شبها را هم بیدار خواهم ماند ولی نصیب خود را از نعمتهای پروردگار فراموش نمیکنم. و به یادشان آورد که: «یرِیدُ اللَّهُ بِکُمْ الْیسْرَ وَلا یرِیدُ بِکُمْ الْعُسْر» (بقره/185)و نهیبشان زد که «... لا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ» ( حجرات/1)«از خدا و رسول پیشی نگیرید.»
از ابتداییترین و سادهترین اشکال و صورتهای آفت افراط و تندروی، افراد و سختگیری شخص، در انجام شعایر و عبادات است که اگرچه متضمّن و در برگیرندهی ضرر و زیانی به دیگران نیست؛ اما باز هم مورد طعن و نکوهشِ امام و پیشوای حقیقی مسلمین، حضرت محمّدامین قرار گرفته و مردود اعلام شده و آشکارا فرموده است که «إیاکُمْ وَ الْغُلُوَّ فِی الدِّینِ، فَإنَّما أهْلَکَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ الْغُلُوّ فِی الدِّینِ» ( رواه احمد و النسایی)
اولین و سریعترین نتیجه و پیامد افراط و تندروی، سقوطِ شخص است؛ زیرا بیش از آنچه را از او خواسته شده، از خود انتظار دارد و باری را بیش از توان و طاقتش به دوش میکشد. این در حالی است که خداوند در قرآن عظیمش و با آن ذات رحیمش فرموده است: «لا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا»( بقره/186)و به همین جهت در شریعت اسلامی رخصتهایی هست که هیچگاه آن را در ادیان دیگر نمییابی و از عوامل بقا و پویاییاش به شمار میروند و حضرت رسول اکرم(ص) نیز به آن اشاره فرموده است: «إنّ الله یحِبُّ اَن تقبل رخصه کما یحبُّ العبد مغفرة ربّه» ( رواه الطبرانی) و باز فرموده است: «إن الله تعالی یحبُّ أن تؤتی رخصهُ کما یحبُّ أن تؤتی عزائمهُ» ( رواه احمد)
دومین پیامد و نتیجهی افراط و تندروی، عزلت و دوری از دیگران است، تا جایی که شخص تندرو و افراطی، احساس تنهایی و غربت میکند: هم دیگران او را به چشمی دیگر میبینند و از او دوری میکنند چون دائماً آنان را سرزنش و تحقیر مینماید و شاید هم به گمان خودش، امر به معروف و نهی از منکر!! میکند و هم او دیگران را به گونهای دیگر و احیاناً بسیار لاابالی و سهلانگار میبیند که گویا همراهی و بودن با چنین مردمی، موجب اتلاف وقت و افتادن به دام شیطان و ناخشنودی خداوند است. اگر چنین اشخاصی تا این لحظه سقوط نکرده باشند و خدای ناکرده از عبادات و شعایر هم دست نکشیده و از دین و ایمان بیزار و متنفر نشده باشند، سخت گیری و افراط را در حق خود و نفس خویش، به سوی اطرافیان و سایرین منتقل مینمایند و در دام بزرگتری گرفتار میآیند که خطرناترین بیماری جامعهی اسلامی و احزاب و حرکتهای سیاسی، اجتماعی و دینی است و آن، به قول استاد قرضاوی چیزی نیست جز، «پدیدهی افراط در تکفیر».
پدیدهای که نابودکنندهی اخلاص فردی و شکنندهی وحدت دینی و ملّی و زایلکنندهی تلاشهای جمعی است. تا حدی که دست مسلمان نه تنها به خون انسانهای بیگناه و نیازمند هدایت و دعا، که به خون برادران مسلمان خویش آغشته میشود و سرانجام خودش هم نابود شده و از بین میرود. و آن اندازه که دینِ خدا از چنین افرادی آسیبدیده، از دستِ بیدینان و کفرپیشگان ضربه نخورده است.
«... همین موضوع بود که پیش از این، دامنگیر خوارج شده بود، افراط و زیادهروی آنان به جایی رسیده بود که خود را مسلمانتر از حضرت علی(رض) میدیدند و میخواستند او را بکشند و سرانجام چنین هم کردند. خوارج در تعبّد و عمل، هیچ نقصی نداشتند و روزها را روزهدار و شبها را زندهداری میکردند و بسیار بسیار، قرآن را قرائت میکردند... چنانکه امام احمد روایت کرده است و در صحاح نیز آمده است که: «یحقرُ أحَدُکُم صلاتهُ الی صَلاتِهِمْ وَ قیامَهُ الی قَیامِهِ و قِرائَتَهُ اِلی قرائَتِهِم» ـیعنیـ شاید شما، نماز و قیام و قرائت قرآن خود را در مقابل و نسبت به همین عبادات آنها، ناچیز شمارد. در حالیکه میبینید که آنان را چنان وصف میکند که «یمْرَقُونَ مِنَ الدِّینِ کمسا یمْرَقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمْیةِ» یعنی چنان از دین خارج میشوند که گویی تیر از کمان میرهد. ( پدیدهی افراط در تکفیر ص15ـ14)
و مسلمانان نه حق دارند و نه میتوانند بیش از خدا و رسول خدا، آگاه به دین و احکام و تکالیفش و دوستدار و غمخوار انسان و راهنمایی و هدایت او باشد. پس لازم نیست به بهانهی دفاع از دین و شریعت که برای نجات بشریت و رشد و تعالی او آمده است، کسی را از دین متنفّر و بیزار نمایند و در پی قتل و کشتن او برآیند.
دعوتگران آگاه ومخلص،ازنمازنخواندن وروزه نگرفتن دیگران ناراحت نیستندو به خاطر اینها کسی را طرد نمیکنند و با دیدهی تحقیر و سرزنش به او نمینگرند؛ نگرانی و ناراحتی آنان به خاطر بدبختی و بیچارگی و سوختن یک انسان در آتش جهنم و بیبهره بودن او از رحمت پروردگار و نعمتهای فراوانش در بهشت همیشه پایدار است.
دعوتگران آگاه و مخلص، میدانند که ذات و طبیعت انسان پیچیدهتر و حساستر از آن است که با دو یا سه نصیحت و اندرز و شاید هم با چند حرف تند و خشن اگرچه دلسوزانه هم باشد، در همه حال، بر سر راه آید؛ نیز، میدانند که ذات و طبیعت این دین چنان است که بالاخره، راه خود را به اندرون اکثر انسانها باز میکند به شرطی که به نحو احسن و همراه با عمل صالح ارایه شود، گرچه این را هم میداند که عدّهای سر میپیچند و بانگ شیطان را بر آهنگِ قرآن ترجیح میدهند و کفر را بر ایمان برتری مینهند و شرافت و بزرگواری خود را به بهایی اندک و کالایی ناچیز میدهند.
دعوتگران آگاه و مخلص وظیفهی خویش را آشتی دادن با خدا میدانند و نه ایجاد دشمنی و عداوت و تنفر و بیزاری بیشتر. مولانا جلالالدین بلخی (رحمه الله) در داستان موسی و شبان، از زبان موسی (ع) چنین میگوید:
ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم
اگر کسی از اطرافیان و نزدیکان ما، نماز نمیخواند و روزه نمیگیرد و در آستانهی سقوط و هلاکت است، وظیفهی ما فقط دعوت او با نیکوترین سخنان و چهرهای بشاش و گشاده، همراه با اخلاص و دلسوزی است. اگر دعوت ما را پذیرفت، خدا را شکرگذار خواهیم بود و اگر سرپیچی کرد برایش دعای خیر و هدایت خواهیم کرد و از او متنفر نخواهیم شد و یا طرد نمیکنیم. از کجا معلوم که در آیندهای نه چندان دور و در لحظهای که هیچگاه فکرش را هم نمیکردیم به سوی دین خدا برنگردد و از ما طلب یاری نکند؟ ما از کجا میدانیم که این فرد، چه مشکلات و مصایبی را دیده است و چه نامهربانیها و ناجوانمردیها را از دست مدعیان دین چشیده است و در حال حاضر هم چه ناراحتیهای روحی و روانی ناشی از محیط ناسالم رنج میبرد؟
مسلمان آگاه و مخلص در برابر دشمنیها و دشنامهای جاهلان و نادانان کلامی جز سلام ندارد. و برای اشتباهات و نامهربانیهای برادران و خواهران ایمانیاش، هفتاد عذر و بهانه میتراشد و آنان را تبرئه میکند و اگر هم توصیه نصیحتی داشته باشد، آیینهوار و صادقانه و حکیمانه عمل و برای گذشتگان نیز، طلب مغرفت و بخشش را از پروردگار منّان آرزو دارد.
مگر اطرافیان و مخاطبان ما از فرعون هم کافرتر و گردنکشترند که نمیتوانیم و نباید با کلامی نرم و صدایی گرم با آنان سخن بگوئیم. مگر ما از موسی و هارون (ع) آگاهتر و دلسوزتریم که این چنین در مقابل دیگران درشتی و تندخویی میکنیم. آن دو بزرگوار مکلّف بودند که با فرعون به نرمی سخن بگویند: «... فّقُولا لَهُ قولاً لیناً» (سوره طه، آیه44)
ای برادر و خواهر پیشتاز! اندکی تأمل کن و به این تابلوی بسیار زیبا و جاودان از زندگی و سیرهی محّمد مصطفی، أسوهی صالحان و قدوهی صدیقان نیک بنگر و ببین که ما کجائیم و او کجا و به قولی:
میان ماهِ من تا ماهِ گـــــــردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
«.. در جنگ احد که خود پیامبر (ص) زخمی و عمویش مُثلِه و یارانش کشته و یا زخمی شده بودند، از او خواسته شد که دشمنانش را مورد لعن و نفرین قرار دهد؛ اما رحمت و شفقت بینهایتش، او را واداشت به جای نفرین برای آنها دعای خیر و هدایت بکند و بگوید: «اَلَّلهُمَّ اهدِ قَومی، فَإنَّهُم قومٌ لا یعلمون» ( قهرمان قهرمانان، ص112)
گفتیم که خطرناکترین شکل و صورت افراط و تندروی، تکفیر دیگران است و کار به جایی میرسد که دست مسلمان به خون برادر مسلمان خودش، آغشته میگردد. و این در حالی است که نه در سیرهی پیامبر اکرم(ص) چنین چیزی دیده میشود و نه هیچ کدام از خلفا و امامان و پیشوایان فقه و اصول دین آن را تأیید میکنند و حتی در حدیث آمده است که اگر کسی مسلمانی را (بیجهت و فقط به خاطر اینکه چون او نمیاندیشد) تکفیر کند در حقیقت، خودش کافر است و حضرت علی(رض) خوارج را با اینکه بر روی او شمشیر کشیدند و مسلمانان را مهدورالدّم دانستند، کافر نمیدانست و چون از او پرسیدند، آیا آنها کافر هستند؟ فرمود: از کفر بپرهیزید.
پس ای برادرم و خواهرم! افراط و تندروی سر از انحراف و سقوطِ خود و تکفیر و ریختن خون دیگران درمیآورد و نهایتاً چنانکه رسولالله فرموده است: «هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ»، و این جمله را سه بار تکرار کرد. یعنی افراطکنندگان در دین هلاک میشوند. افراطکنندگان و غالباً در دین کسانی هستند که چندان در عباداتشان افراط و غلوّ میکنند که از حدود شریعت درمیگذرند و به وسوسهی شیطان گرفته میشوند، و بیتردید، تکلیف و غلوّ در دین، آدمی را به سوی سختگیری در امور جزئی و خشونت در مقابل دیگران سوق میدهد و در عوض، بخشایش و مدارا، که از عوامل وفاق و اتّحاد هستند، از بین میرود.
3. انحصارطلبی
از دیگر آفاتِ نس پیشتاز، انحصارطلبی، تمامیتخواهی و تنگنظری است. به این معنی که شخص، فقط خود و یا گروه و جماعتی را که به آن منتسب است برحق میداند و دیگران را باطل و منحرف.
انحصارطلبی و تمامیتخواهی، اگر فردی باشد، به صورت تکروی و پرهیز از همفکری و مشورت درخواهد آمد که این هم از آفاتِ پیشِروی پیشتازانِ دعوت و اصلاح است و در جای خود بدان پرداخته خواهد شد و اگر به صورتِ جمعی و گروهی باشد، این جمع و گروه را به گونهای درمیآورد که تنها برای خویش حق حیات و حضور در میدان فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، قایل است و کبر و غرور و خودبزرگبینیاش، به جایی میرسد که حذف سایر گروهها و احزاب را قابل توجیه میداند و خود را «جماعة المسلمین» (تنها گروه مسلمان) میخواند و نه «جماعة من المسلمین» (گروهی از مسلمانان)
افرادی که در سطوح پایینتری به انحصارطلبی و تنگنظری گرفتار میشوند احتمالاً ناشی از حمیت و تعصّب متکبّرانه است. حمیت و تعصّب تا اندازهای از غریزهی حمایت و حفاظت از خود و بستگان نشأت میگیرد؛ اما اگر این غریزه نیز همانند سایر غرایز و امیال، تحت کنترل و تربیت قرار نگیرد، از حد طبیعی و فطری خارج شده و به سرکشی و تجاوز به دیگران منتهی خواهد شد.
کبر، همان خودبزرگبینی و محدودنگری است که مقدمهی همهی تعصبات بشری میباشد، این بیماری روحی، ریشه و عامل اصلی افتخارات جاهلانهی حزبی، طبقهای، نژادی، مذهبی و ... بوده مه فخز نام دارد و توجیهکنندهی حمایت و طرفداری از باطل نیز هست که «حمیت» است و سرانجام حمایت از باطل نیز، به ارتباط و پیوند شدید تشکیلاتی شخص با گروه و جماعتی معین و تأیید همیشگی آن در هر فکر و اقدامی کشیده میشود و این به معنی تعصّب است. لازم به یادآوری است که تعلق و پیوستگی شخص به حزب و گروه یا قوم و خویشان و حمایت از آنها در برابر ستمگران به تنهایی عصبیت شمرده نمیشود؛ عصبیت هنگامی واقع میشود که کسی در برخوردها و اختلافات، همواره طرف خویش را صاحب حق بشمارد و از مواضع ناحق آن در برابر مواضع حق طرف مقابل، دفاع کند.
انحصارطلبان در صحنهی فکر و اندیشه، تنها فکر خود را صواب و درست میپندارند و هیچ احترام و ارزشی برای سایر افکار و اندیشهها قایل نیستند، از بُعد ایمانی، معتقد به یک مذهب خاص و آراء و نظرات یک مجتهد هستند و سایر مذاهب و مشربهای فکر دینی را مردود اعلام و تا جایی پیش میروند که حکم تکفیر آنان را صادر میکنند.
انحصارطلبان خود را بینیاز از گفتوگو و تبادل آرا و افکار با دیگران میدانند؛ چون چیزی را نزد آنان نمیبینند تا محتاج آن باشند! در صحنهی سیاسی آرای مردم را تنها زینتی برای مشروعیت خویش قلمداد میکنند و اگر هم قدرت را به دست گرفتند، اعتقادی به گردش آن نداشته، به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادنش نیستند.
انحصارطلبی، دو دلیل عمده میتواند داشته باشد یکی همان کبر و غرور و یا حمیت و تعصب است و دیگری هم، جهل و نادانی است؛ جهل و ناآگاهی نسبت به طبیعت دین و طبیعت انسان.
افراد جاهل چنین میپندارند که دین در شکل و نمایی واحد جلوه کرده که قابل منازعه و اختلاف نیست؛ در حالیکه ارادهی الهی چنین مقرر شده است که در دایرهی احکام از طرف مواردی باشد که نصّ صریحی در مورد آنها وجود دارد و به اصطلاح، «منصوص علیه» هستند و از طرف دیگر، مواردی هم وجود دارند که هیچ نصّ صریحی در موردشان وجود ندارد و حکم مربوط به آنها را باید از کلیات استنباط کرد که اصطلاحاً «مسکوت عنه» هستند و مضافاً اینکه، «منصوصعلیه» نیز خودش دارای محکمات و متشابهات، قطعیات و ظنیات و یا صریح و قابل تأویل است تا بتوان اندیشهها را در استنباط و کشف حکم بهکار گرفته و به اجتهاد پرداخت و از این گذشته، در مرحلهی قرائت نصوص هم اختلافات گوناگونی که به هفت تا ده قرائت میرسد، وجود دارد.(1) همچنین ناآگاهان و جاملان، هر گونه اختلاف و تفاوتی را بین انسانها مردود میشمارند و چنین میپندارند که همگی باید همانند و یکگونه (البته مثل آنها!!) بیندیشند، بگویند و بنویسند. حال آنکه این تصور کاملاً غلط و غیرواقعبینانه و مخالف با حکمت خداوندی در خلقت عالم است. «وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیاتٍ لِلْعَالِمِینَ»(روم/22) «و از نشانههای [قدرت] و آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شماست. قطعاً در این [امر نیز] دلایلی است برای دانشوران.
بحث تفاوتهای فردی، امروزه در محافل علمی، کاملاً پذیرفته شده است و این تفاوتهای در هر سه جنبهی جسمانی، روانی و ذهنی دیده میشود. همانگونه که قیافه و ظاهر افراد، با هم متفاوت است به همان شکل هم روان آنان متفاوت است؛ یعنی احساسات و عواطف گوناگونی دارند و نیز، از نظر قوای ذهنی و عقلی همانند هم نیستند و دارای استعدادهای مختلف و ناهمگونی میباشند به اینها، تجارب مختلف زندگی در محیطهای متفاوت و همچنین زبانها و گویشهای متفاوت را هم اضافه کنید؛ حال ببینید که چرا باید این همه افکار و اندیشههای متفاوت و عواطف، احساسات و گرایشهای مختلف و حتی متباین وجود داشته باشد و «بر این مبنا، چه بیهوده است که آرزو کنیم کاش، یکایک انسانها، خصوصیاتی واحد داشتند و همچون نسخههای تکراری یک اثر، هیچ اختلافی در میان آنان به چشم نمیخورد.»(2)
وجود مذاهب فقهی و لزوم اجتهاد و استنباط از احکام در همهی زمانها و مکانها و آرا و اقوال مختلف و گوناگونی که در بسیاری از مسایل دینی وجود دارد، دلیلی بر قبول تنوع و تکثر است و کسانی که آرزو دارند باید همه یکجور بیاندیشند و عمل نمایند و در یک چارچوب تنگ و محدود جمع شوند، قبل از هر چیز با حکمت خداوندی مخالفند و آنگاه، اختلاف، تنوع و تکثر را به انشقاق، تضاد و دشمنی تبدیل میکنند و در نهایت، خود را خسته، منزوی و عقدهای خواهند کرد که کارشان به افراط، تندروی و خشونت منجر شده و پناه بر خدا، دستشان به خون برادران و خواهران دینی و انسانهای بیگناه و مظلوم آغشته میگردد.
نسل پیشتاز، آراء و افکار مخالف خود و احزاب و حرکتهای دیگر را نه تنها علیه خود و باطل نمیداند، بلکه آنان را یاری دهندهی راه خویش و تکمیلکنندهی کار خود دانسته و میگوید: دین و دعوت گستردهتر و سنگینتر از آن هستند که من و یا جماعتی که متعلق به آنم بتوانم به تنهایی آن را درک و یا تطبیق نماییم. نه یک نفر و یا یک جماعت به تنهایی میتواند همهی دین را بفهمد و درک کند و نه به تنهایی میتواند آن را عملی و ابلاغ نماید. همچنین، میدانها و جبهههای کفر و ضلالت نیز آنقدر وسیع، شدید و متنوعاند که یک نفر و یا یک حزب و جمعیت به تنهایی از پس آنها برنمیآیند و باید از راههای متنوع و گوناگونی با آنان درافتد.
کسانی از مسلمانان و یا جمعی از آنان، از شمّ سیاسی قوی و بالایی برخوردارند و در این جبهه مشغول پیکارند، عدهای از لحاظ تفکّر و اندیشه و در میدان علم و قلم مشمول رحمت پروردگارند و یا این اسلحه با جهل و ظلم و فساد، مشغول کارزارند، گروهی نیز، توانستهاند با استمداد از الطاف الهی و با تأسی به مردانی متوجه به درون و پیروز بر هواهای نفسانی، به تزکیهی روح و تصفیهی روان بپردازند و با شوق به دیدار محبوب و بینیازی از مخلوق، آمادهاند تا به دیگران بیاموزند که این دنیا و جلوههای فریبندهاش کمتر از آنند که جان خویش را در این راه ببازند و نشان میدهند که میتوان در حین استفاده از دنیا و زیستن در آن، آن را معبود خویش نساخت و همهی همت و تلاش خود را مشغول و مصروف آن نکرد. «اللهمَّ لا تَجْعَلِ الدُّنْیا، أکْبَرَ هَمِّنا وَ لا مَبْلَغَ عِلْمِنا»
همهی این افراد و گروههای فوق با خصوصیات و ویژگیهای مخصوص به خود، احتمالاً و در صورت صفای قلب و مساعدت و یاری به هم، بتوانند تابلوی اسلام و جامعهی اسلامی را به دیگران نشان دهند و سایرین را به سویش فرا خوانند.
پس چه جای تنگنظری و انحصار طلبی است وقتی که حکمت پروردگار بر تنوع و تکثر در خلقت است و طبیعت انسانها را بر اساسِ اختلاف و تفاوت، در جسم و روح و ذهن سرشته است و کلامش را چنین نازل فرموده است که میتوان برداشتها و استنباطهای گوناگون را از آن در زمانها و مکانهای متفاوتی داشت.
چه جای تنگنظری است وقتی که در زمان حیات پر برکت حضرت رسول (ص) که قرآنی زنده و تطبیق عملی و عینی آن بود، وجود اختلاف و تنوع و تکثر در فهم و عمل یارانش را پذیرفت و همه را مجبور به قرائتی واحد، اجتهادی یکسان و عملی همگون نساخت؟!
«بخاری از ابن مسعود روایت کرده است که: مردی را دیدم آیهای از قرآن را برخلاف آنچه از رسول خدا شنیده بودم قرائت کرد، ماجرا را به عرض رسولالله(ص) رساندم؛ اما آثار کراهت و ناخشنودی را در چهرهی مبارکش دیدم و بلافاصله فرمود، هر دو قرائت درست است؛ اختلاف نباید کرد و بدانید که گذشتگان به واسطهی غوطهور شدن در اختلافات هلاک شدند.(3)
و سرانجام اینکه اگر من و تو و یا ما ، مجاز هستیم به استنباط و فهم و تفسیر کتاب خدا و سنت پیامبرش بپردازیم و آن را اظهار کنیم،دیگران هم این حق و اجازه را خواهند داشت که چنین کنند و این جاست که انحصار طلبان و تنگنظران به دلیل جهل و ناآگاهی، اشتباه دیگری را مرتکب میشوند و آن این است که مردم را (مخاطبان ما را) موجوداتی بیشعور و بیاستعداد فرض میکنندکه باید برای آنها تعیین تکلیف کرد. خیال میکنند مردم، کودکان نابالغ و بیسرپرستی هستند که قدرت تشخیص و انتخاب را ندارند. کسانی که به علت احساس مسؤولیت و یا امید به پاداش پروردگار، پیش از دیگران قدم به میدان مینهند و بیش از سایرین خود را زحمت میدهند و در صحنههای علم و عمل بار سنگینتری را به دوش میکشند، نیک بدانند که اگر چه عامهی مردم مثل آنان درگیر چنین امر خطیری نیستند ولی آنقدر هم بیشعور و بیاراده نیستند که نتوانند آنچه را مدنظر و هماهنگ با خواست و مصلحت خودشان است، تشخیص داده، انتخاب کنند. ما مکلّف به مجبور کردن دیگران و تسلط بر آنان نیستیم بلکه مکلف به ابلاغ و تبیین حقایق و مفاهیم دین –آنگونه که خود فهمیدهایم- هستیم. و این حق را برای دیگران و مخاطبان خویش قایل باشیم که خودشان انتخاب کنند. اگر آنچه ما داریم و یا فهمیدهایم، درست و صواب میدانیم کافی است که با خلوص نیت، روشها و ابزار درست و تلاش و کوشش پیگیر و مداوم آن را عرضه کنیم؛ قطعاً مردم، سره را از ناسره تشخیص میدهند، اگر چه چند روزی و به طور موقت، فکر و اندیشهای و یا گروه و جماعتی که ما آنها را ناحق و مخالف خود و مصالح عامه!! میپنداریم، بتوانند به هر طریقی خود را جا بزنند و مردم را دور خویش جمع کنند بالاخره اگر مردم روزی آنها را مخالف مصالح و سلیقهی خود تشخیص دادند از آنها دست میکشند و به کناری مینهند و اگر هم چنین نشد که بسیار غیر محتمل است، ما که به وظیفه و تکلیف خود عمل کردهایم و یا اینکه در افکار و اندیشهها و یا اسلوب و روشهایمان تجدید نظر نماییم. اما به هر حال از توهین و افترا و تفسیق و تکفیر دیگران باید پرهیز کرد که نه خواست خداست و نه مصلحت ما!
منابع:
1. قرضاوی، بیداری اسلامی و مواجههی صحیح با اختلافات، ص65
2. قرضاوی، بیداری اسلامی و مواجههی صحیح با اختلافات، ص68
3. قرضاوی، بیداری اسلامی و مواجههی صحیح با اختلافات
نظرات